چو علمت هست خدمت کن چو دانایان که زشت آید
گرفته چینیان احرام و مکی خفته در بطحا

نه صوت از بهر آن آمد که سوزی مزهر زهره
نه حرف از بهر آن آمد، که ی چادر زهرا

ترا تیغی به کف دادند تا غزوی کنی با خود
تو چون از وی سپر سازی نمانی زنده در هیجا

به نزد چون تو بی‌حسی چه دانایی چه نادانی
به دست چون تو نامردی چه نرم آهن چه روهینا

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

mmm;m سیاهه های سپید آموزش برش و دوخت شلوار راسته مردانه و زنانه، سبک زندگی بلاگ پرسـش مـهـر گاهی برای خنده دلم تنگ میشود در جُستجوی عاشِقی طراحی سایت از پایه